سه نقطه...

می‌دانی! آخر با "سه نقطه" شروع شد...

سه نقطه...

می‌دانی! آخر با "سه نقطه" شروع شد...

سه نقطه...

برای نگفتن و نشنیدن و ندیدن خیلی کارها می‌شود کرد، امّا من بهتر از ... نیافتم!
...های درد
...های اشک
و ...های سکوت

پیام های کوتاه
  • ۲۸ تیر ۹۲ , ۱۵:۴۶
    آه
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

پست اینستاگرام من درباره ماه رمضان ۱۳۹۶

اینجا را کلیک کنید

...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۶ ، ۱۶:۰۱
مبارز

یک سینه حرف هست
ولی نقطهچین بس است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۹:۳۲
مبارز

همیشه عُرضه بچه‌های همسایه و محله

از من بیشتر بود

عُرضه در گرفتن حقشان ، در گرفتن شیر دولتی از بقالی اون یکی محله

در بازی ، در درس ، در جا کردن خود در دل معلم‌ها

...

من ولی بی عُرضه بودم

در حدی که اصلاً "خاااااک بر سرم" ها !

خلاصه ...

یک دفعه ما را از پس یقه گرفتند

انداختند داخل ظرف عسل محبت

بس که بی عُرضه بودیم خودمان

حالا هم که از خریت می‌خواهیم فرار کنیم

نمی‌گذارند...

نتیجه اینکه:

« بی هنر شو که هنرها همه در بی هنری است »




پ.ن : من ذاتی بی هنر بودم ، شما از روی عقل بی هنر شوید ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۵ ، ۰۹:۲۰
مبارز

بیشتر از یک سال می‌شود که مطلبی ننوشتم.

چون نوشتن ، با "حواس پرتی" و "گیجی" تناقض دارد. با دلی که دوره‌گردی می‌کند و هرز شده است نمی‌شود نوشت...

امروز (که روز آخر شعبان است) دارم می‌نویسم چون چند روزی است درگیر یک فایل مداحی شده‌ام که خیلی با دلم بازی کرد و دلم حسابی گرفت و تنگ شد.

تنگ روزایی که حالی بود ، دلی بود ، محبتی بود ، علیرضایی بود ، علیرضایی با سه نقطه‌هاش ... ... ...

اااای خدا...

بی‌ زبانی و نادانی هم بد دردیه...

...

...

...

کجا می‌خوای بری ؟ چرا منو نمی‌بری؟

حسین(ع)

این دم آخری... چقدر... شبیه مادری...


قرارمون چی شد؟ که بی قرار هم باشیم...

داداش

هر چی که پیش اومد... باید... کنار هم باشیم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۵۰
مبارز

جشن تولد ٢٠ سالگى که تمام شد و همه که رفتند پى زندگى شان

شب که شد...

یهو غم عالم ریخت به دلم

نمى دانم چرا احساس کردم که جوانى دیگر آخرهایش است!

نمى دانم چرا احساس کردم در سرپایینى ترسناکى افتادم...


Tavalood


خلاصه که بعد از آن "جشن تولد" به صورت عجیبی برایم دلهره آور است...

و خلاصه‌تر اینکه ٢٥ سالگی را هم تمام کردیم...

و اینکه اوّل اردیبهشت‌ها خیلی تند تند می‌آیند :(



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۹:۱۷
مبارز

بعد از چنـــــددد وقت (کلى وقت!) چیزى ندارم بگم جز همان ...هاى همیشگى

آینده مه آلوده و گذشته وهم آور !

و من هم در تلاشم

همین

...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۰۱
مبارز

من یک مرد خسته از جنگ برگشته هستم!

جنگی که من تنـــــــــــها باید از پس همه‌اش بربیایم...




جنگى که از ساعت 7صبح هر روز

شروع می‌شود و تا یکى دو ساعتى قبل از خواب که به خانه برمی‌گردم ادامه دارد.


جنگ من با گرگ‌هایى است که ظاهرشان عین خودم است و می‌خواهد حق مرا بخورند.


جنگ با روباه‌هاى آرایش کرده است که زیرکانه می‌خواهند با رژه رفتن در بازار حواس مرا از کارم پرت کنند و به خودشان جلب کنند.


جنگ من با عجله باطنى خودم است

که میخواهد راه صد ساله را یک شبه طى کند.


جنگ من بالا و پایین بسیـــــــار دارد...


جنگ من تنها براى کسب یک لقمه نان حلال نیست!

جنگ من براى کسب اعتبار و احترام و روزى فراوان است.


که انشاالله به دست‌اش می‌آورم...





پی‌نوشت: "جنگ من"! دوست‌ات دارم !!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۳ ، ۱۹:۱۰
مبارز
هول میزنیم که بزرگ بشویم که خوشحال‌تر و موفق‌تر باشیم ؟!
نه
هول میزنیم که خودمان را برابر درد ها قرار بدهیم ...

ما بزرگ می‌شویم و بزرگترها پیر ؛ و این اولین درد است
ما بزرگ می‌شویم و غم‌ها بزرگ‌تر ، مشکلات سخت‌تر
ما بزرگ می‌شویم و عشق کسی می‌شویم و کسی ‌عشق ما می‌شود ، اما هعی دل غافل...

ما بزرگ می‌شویم که بفهمیم
که بفهمیم تنهایی یعنی چه
درد یعنی چه
رفتن یعنی چه
تمام شدن یعنی چه

ما بزرگ نمی‌شویم که غافل‌تر بشویم
که کر و کور بشویم
که مشغول جمع کردن سنگ‌ها و خارهای برهوت بشویم

ما بزرگ ‌می‌شویم که متوجه بشیم که "هی یارو! دارد می‌رسد!! خودت را به نفهمی نزن، فرار نکن که فراری در کار نیست!!!
بایست وسط برهوت، محکم باش، طوفان‌ها می‌آیند و می‌روند ولی قد خم نکن تا زمانش برسد
تا زمان اینکه طوفان تو هم از راه برسد و با خودش ببردت..."



پی‌نوشت یک: "طوفان" عزیز! با من راه بیا، با ماها راه بیا، ما در برهوتمان خیلی سستی کردیم اما ، فقط ، ...
پی نوشت دو:
چیزی نگفتن بهتر از تکرار طوطی وار من

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۳ ، ۰۴:۱۳
مبارز


"جیا"! این زندگیه

بهشت که نیست، لازم نیست بدون نقص باشى...


GIA -1998




پ.ن اول: همه اعتیادها شبیه هم هستن... چه مواد، چه خوراکى، چه اینترنت و هزاران چه دیگر

پ.ن دوم: اگر فکر میکنید اعتیاد دارید، تماشاى این فیلم رو توصیه میکنم

پ.ن سوم: پى نوشت ها بدون ربط بودن به اصل مطلبى که گذاشتم... خودم میدونم!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۳۴
مبارز

ساده که میشوی
همه چیز خوب می شود
 
خودت
غمت
مشکلت
غصه ات
هوای شهرت
آدم های اطرافت
حتی دشمنت
 
یک آدم ساده که باشی
برایت فرقی نمی کند که تجمل چیست
که قیمت تویوتا لندکروز چند است
فلان بنز آخرین مدل ، چند ایربگ دارد
 
مهم نیست
نیاوران کجاست
شریعتی و پاسداران و فرشته و الهیه
کدام حوالی اند
رستوران چینی ها
گرانترین غذایش چیست


 
 
ساده که باشی
همیشه در جیبت شکلات پیدا می شود
همیشه لبخند بر لب داری
بر روی جدول های کنار خیابان راه میروی
زیر باران ، دهانت را باز میکنی
و قطره قطره مینوشی باران را
 
آدم برفی که درست میکنی
شال گردنت را به او میبخشی
 
 
ساده که باشی
همین که بدانی بربری و لواش چند است
کفایت می کند
نیازی به غذای چینی نیست
آبگوشت عالی است.

ساده که باشی...
 


آدمهای ساده را دوست دارم
بوی ناب آدم می دهند

ساده که می‌شوی
فرمول نمی‌خواهی

ایکس تو همیشه مساوی ایگرگ توست

ساده که می‌شوی
درگیر رادیکال، انتگرال و مشتق و ریاضت‌ها نیستی
هرجایی به راحتی محاسبه می‌شوی
ساده که می‌شوی
حجم نداری، جایی نمی‌گیری
زود به‌ یاد می‌آیی و دیر از خاطر میروی
ساده که می‌شوی
کوچک می‌شوی
توی دل هر کسی جا می‌شوی...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۱۱
مبارز