تقلب
سال سوم دبیرستـان یک معلمی داشتیم که ریاضی تدریس میکرد. آدم خوبی بود و خوب هم درس میداد.
ولی امان از بچه سرتق و نا اهلی مثل من!
آقای معلم داد میزد بعد مهربان میشد ؛ تحویل میگرفت یــا بیتوجهی میکرد و هر کار دیگری که شما تصور کنی تا ما اندکی متغییر شویم اما فرقی نداشت که نداشت...
نیمی از سال گذشت و به امتحانات تـرم اوّل رسید و ما هم در یک حرکت ناجوانمردانه سؤالات کل ترم را از دفتر مشاور مدرسه برداشتیم و امتحانات رو یکی پس از دیگری با موفقیت هر چه تمامتر!!! پشت سر میگذاشتیم...
آقای معلم ریــاضی یک روز بدون هیچ حرفی داخل کلاس شد و پشت میز نشست و بعد از اینکه خوب جاگیر شد کیفش را باز کرد و برگهایی بیرون کشید. اسمم را صدا زد و گفت: « 18.5 شدی! آفرین! خیلی خوبه... بالاخره یک همّتی از خودت نشون دادی »
گفت: « خیلی برام جالبه که بدونم چطوری یه دفعهایی انقدر متحول شدی ؟! »
به دروغ گفتم: « معلم خصوصی گرفتم برای این ترم... » حرف من تمام نشده بود که ایشان ناگهان انگار سقف آسمان روی سرش خراب شده باشد آشفته برخواست و گفت: « مگر آن معلم چه کرد که من نکردم؟!!! »
سؤالاش و لحن سؤالاش سراسر درد بـود. خیلی برخورده بود به آقای معلم ، بیچاره فکر میکرد که خودش کم گذاشته است برای شاگردش، کلی هم از شیوه و نوع تدریس آن معلم خیـالی از من پرس و جو میکرد تـا شایـد بتواند به موفّقّیت معلمی برسد که از شاگردِ لاابالی مثل من، شاگرد درسخوان ساخته است...
سالهاست از آن ماجرا گذشته است ولی من هیچگاه حالت نگاه معلم را بعد از آنکه "معلم خصوصی گرفتم" به گوشش رسید، فراموش نمیکنم. به خیـالم، من حاصل تمام سالهای تدریسش را جلوی چشمانش آتش زدم...
پ.ن: امیدوارم آقای معلم حلالم کرده باشد :(
va khodaye nakarde adat behesh:/ hatta shukhi...hatta sar b sar gozashtan...hatta..